لاعرن

ساخت وبلاگ
پاییز, .. هر چقدر که از عاشقانه هایت بگویند .. هر چند از آهنگ خش خش برگ هایت لذت ببرند ..   اما بدان "من دوستت ندارم "   اغاز تو با بوی مهر همراه است .. اما بوی مهری احساس نمی کنم !  جز بوی سینوزیت ها لاعرن...ادامه مطلب
ما را در سایت لاعرن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : neginzandi بازدید : 91 تاريخ : شنبه 17 آذر 1397 ساعت: 7:25

شهر من … روز ها را با رویای, زندگی کردن در کوچه پس کوچه هایت سر می کنم …  رویای, نفس کشیدن در هوایی که ارامش را برایم معنا می بخشد … رویای, زندگی در شهری که گنبد طلایی حرم صاحبش مانند خورشید روزهای تابست لاعرن...ادامه مطلب
ما را در سایت لاعرن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : neginzandi بازدید : 89 تاريخ : شنبه 17 آذر 1397 ساعت: 7:25

شگفت, انگیز, است ...

روزی ... ساعتی ... یکجا ... گذرت به دلخوشی های دیروزت بیفتد...

16/7/95

لاعرن...
ما را در سایت لاعرن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : neginzandi بازدید : 77 تاريخ : شنبه 17 آذر 1397 ساعت: 7:25

http://s8.picofile.com/file/8331199984/oje_virani_pdf1.pdf.html 

http://s9.picofile.com/file/8331200076/oje_virani_pdf2.pdf.html

http://s8.picofile.com/file/8331200126/oje_virani_pdf3.pdf.html

لاعرن...
ما را در سایت لاعرن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : neginzandi بازدید : 76 تاريخ : شنبه 17 آذر 1397 ساعت: 7:25

دستم را پشتش انداختم و با حالت گریه گفتم: -نه به خدا تو جنس بنجل خودمی... خندید و خودش را عقب کشید. -بنجل خودتی ایش! اشاره ای به شلوار زخمی و پاره پاره اش کردم و با بدجنسی گفتم: -معلومه! -مده عزیزم مُد... -باشه حالا بیا بریم بالا تو خیابون که نمیشه. دستم را گرفت و سرخوش گفت: -نخیر اومدیم دنبالت سه تایی بریم بگردیم! آکتانم رفته دم سوپری الان میاد. نوشته شده در دوشنبه دوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 20:39 توسط لاعرن...ادامه مطلب
ما را در سایت لاعرن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : neginzandi بازدید : 172 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 5:07

قلبم هُری ریخت و با صورتی رنگ پریده به سمت آکتان برگشتم.-هیـ... هیچی... صابری از جایش بلند شد شلافه گفت: -یعنی چی هی چی؟ آقای تهرانی دوست دخترت وسایلشو گم می کنه به من تهمت میزنه! آکتان با اخم و جدیدت ازم پرسید: -چیو گم کردی؟ لاعرن...ادامه مطلب
ما را در سایت لاعرن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : neginzandi بازدید : 142 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 0:12

***؛"آکتان" عسل وارفته روی کناپه می نشیند و شالش را از روی سرش بر می دارد. -چرا چیزی به من نگفت؟ پوزخندی گوشه ی لبم می نشیند. کوتاه جواب می دهم: -نمی دونم. -عسل جون سرشو که زیر آب نکردیم زنگ بزن ازش بپرس! نگاهش کشیده می شود سمت نیلا که سلانه سلانه از پله های پایین می آید. سر تا پایش را نگاه می کند و لاعرن...ادامه مطلب
ما را در سایت لاعرن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : neginzandi بازدید : 77 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 0:12